کد مطلب:35460 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:207

حقوق فرمانروا بر ملت و حقوق ملت بر فرمانروا











«لكم علی من الحق مثل الذی لی علیكم»

فرمانروا را بر ملت امتیازی نیست.

در یكی از روزهای جنگ صفین هنگامی كه امیرالمومنین (ع) سپاه خود را به منظور حمله عمومی به صف كرده و با دقت یگانهای آن را سان دیده بود، این خطابه را در برابر دویست هزار چشم كه از زیر كله خودهای آهنین مانند شراره های آتشین شعله می زد و برق غرور و امید از آنها می درخشید، ایراد فرمود:


بود حق، گران واژه ای ارجمند
به نزدیك اهل خرد دلپسند


كه هر چند تلخ است در ابتدا
دلارام و شیرین شود انتها


حق از كائناتست گسترده تر
به نزدیك آزادگان سر به سر


ولی پیش ناپاك كوته نظر
ز سوراخ سوزن بود تنگ تر


بود حق در اندیشه، آب زلال
ولی سخت ایفا شود لامحال


خداوند بخشنده بی قرین
چو بنیاد كرد آسمان و زمین


میان خود و خلق بر یك قرار
مساوات و حق را نمود استوار


عبادت، اطاعت شد از بندگان
به پاداش بخشید یزدان جنان


سپس بین مخلوق بر این قرار
بفرمود تا گشت حق استوار


دگر بین افراد با پیشوا
دو حق را نمود است فرمانروا


بدین هر دو حق گر درافتد خلل
به پا شد ز بنیان اساس ملل


درافتد جهان در بن پرتگاه
شود روز اقوام عالم، سیاه


رعیت برابر شدستی به شاه
بدین هر دو حق همچو خلق و اله


حقوقی است بر گردن پیشوا
ز ملت كه باید نماید ادا

[صفحه 33]

نخستین كه در داد كوشد به جان
ز احوال مظلوم جوید نشان


ز ظالم بدان سان كشد انتقام
كه مظلوم بر حق رسد بالتمام


دگر آنكه خود با رعیت، مدام
مساوی بود بر اساس نظام


دگر ره حقوقی است از پیشوا
كه باید رعیت نماید ادا


به اجرای احكام سلطان به جان
بكوشند از هر جهت مردمان


پسندیده باشد چو كردار او
سزد خلق، جویند تیمار او


قوانین حق هست چون رهبرش
به جان، خلق گردند فرمانبرش


دگر آنكه بر توده های عوام
نصیحت نماید خاصان، مدام


دگر با جوانان پر جوش و توش
كه در سینه دارند دل پر خروش


به اندرز سر سوی راه آورند
دل و جان به فرمان شاه آورند


كلامی كه برخیزد از پاك جان
ز تیغست برنده تر بی گمان


سخن در دل از تیز نافذتر است
كه ارشاد، كار سخت گستر است


كند بنده گر شكر حق بی شمار
نشاید كه گوید یكی از هزار


به تقوی شود رهنمون شخص شاه
كه پرهیزكاریست حكم اله


سپاس خداوند را كرده است
كه مردم به حق آشنا كرده است


تعجب مدارید از اینكه شاه
ز اندرز ملت بیاید به راه


چه بسیار اشخاص كم قدر و جاه
ز اندیشه آورده قومی به راه


همان حكمرانان گردن فراز
نباشند ز اندرز كس بی نیاز


وگر پیشوا از ره جور و آز
كند دست سوی رعیت دراز


رعیت بدین كرده با پیشوا
به پستی گراید كند اقتدا


قوی پنجگان سوی بیچارگان
بیازند دست ستم بی گمان


همه كشور از ظلم ویران شود
رعیت ز بیداد بی جان شود


در این حال از هر طرف دشمنان
پی كین و بیداد، بسته میان


ز هر سو به كشور هجوم آورند
حیات چنین كشوری بشگرند


چنین ملك، ویران سراسر شود
به ویرانه بومی برابر شود


همی حكم یزدان رود از میان
همه نسل فاسد شود بی گمان


فرومایه بر تخت گیرد قرار
شود ملك ویرانه از نابكار

[صفحه 34]

در این حال فرمانده ای رزمخواه
خروشان و جوشان ز قلب سپاه


علی (ع) را ندا داد، كای دادگر
به خدمت ببستیم یكسر كمر


بخندید مولا و ز او شاد شد
روانش ز بند غم آزاد شد


چنین داد پاسخ بدان نامور
كه بر حكم حق، بسته دارم كمر


به نزدیك من، خصلتی در جهان
چنان چاپلوسی ندارد زیان


تملق ز مردان برازنده نیست
قبولش ز فرمانده زیبنده نیست


شما را زمانی بد آموختند
همه ریشه ی مردمی سوختند


پذیرفتم این گفته را از سپاه
چو دانم ندارید زین ره گناه


نخواهم ز سرباز، مدح و ثنا
سزاوار باشد ثنا بر خدا


همه بندگانیم بر درگهش
بزرگ اوست، مردان عالم، كهش


همه خلق با قدرتش ناتوان
علیم است و بخشنده و مهربان

[صفحه 35]


صفحه 33، 34، 35.